شدم با چت اسیر و مبتلایش***شبا پیغام می دادم از برایش
به من می گفت هیجده ساله هستم***تو اسمت را بگو، من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد***ز دست عاشقی صد داد و بیداد
بگفت هاله ز موهای کمندش***کمـــان ِابــروان ، قــد بلنــدش
بگفت چشمان من خیلی فریباست***ز صورت هم نگو البته زیباست
ندیده عاشق زارش شدم من***اسیرش گشته بیمارش شدم من
ز بس هرشب به او چت می نمودم***به او من کم کم عادت می نمودم
در او دیدم تمام آرزوهام***که باشد همسر و امید فردام