سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طنز
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
من در یاهو
 RSS 
اوقات شرعی
سه شنبه 89 خرداد 25 ساعت 5:11 عصرکفش

 

مرا هست کفشی ز عصر حجر / که میراث مانده ز جد پدر

شریک غمش بوده و شادیش / به پا کرده در جشن دامادیش

خدایش بیامرزد آن زنده یاد / که از خود هم این ارث بر جا نهاد

چو هی میبرم پیش هر پینه دوز / ز مغزش پریده است برق و فیوز!

بود چون که جان سخت چون کرگدن / بپوشم به هر گاه و بیگاه من

هر آنچه ز وزنش گویم کم است / که سنگین چنان کله رستم است

ز پایم بود چند سانتی گشاد / چو پاپوش افراسیاب و قباد

مرتب به پایم لخ لخ کند / ندارد چو کف پای من یخ کند

ز بس خورده اقسام واکس و پماد / مرا رنگ اصلش نیاید به یاد

ولی من ز بابای جنت پناه / شنیدم که رنگش بوده سیاه

بسی نعل خورده است بر تخت آن / شاه سم قاطر پادگان!

به هر سوی آن خورده صد دانه میخ / فرو میرود توی پایم چو سیخ

همی‌ترسم آخر به جرم قاچاق / که مامور گردد برایم براق

که این جزو آثار تاریخی است / چرا که خطوط تهش منحنی است

اگر عمر باقی است، سال دگر / سپارم من آن را به امواج بحر

که تا همچو زورق همراه باد / رود گویی اصلا ز مادر نزاد

و یا میزنم واکس بر رویه‌اش / گذارم سپس داخل موزه‌اش








متن فوق توسط: امیش گله نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
طنز
امیش گله
شیطون -درسخون- جگربابامم
فهرست موضوعی یادداشت ها
چت . کم وزیاد . می گفتن .
آرشیو یادداشت ها
زمستان 1388
بهار 1389
لوگوی من
طنز
لوگوی دوستان من

آهنگ وبلاگ من
اشتراک در خبرنامه